Sunday, July 1, 2007

laughing

بشادی دار دل را تا توانی
که بفزاید بشادی زندگانی
چو روز ما همی بر ما نیاید
در او بیهوده غم خوردن نشاید


شوخی و طنز در مورد خنده از دکتر دلشادیان
در جهان تا زنده ای ای جان بخند +++ گر شدی افسرده و نالان بخند
فقر اگر اید سراغت غم مخور +++ گر نداری شب بسفره نان بخند
بهر دلدار ار نداری هدیه ای +++ جای هدیه در بر جانان بخند
گر که اه اندر بساطت نیست باز +++ هست چون همسایه ات اعیان بخند
همسرت گر ارزوی پسته کرد +++ بهر او چون پسته خندان بخند
گر بسرقت رفت در شب خانه ات +++ تو فقط ماندی ویک تنبان بخند
مشت خود را گر تو بر سندان زدی +++بود بیحاصل تو بر سندان بخند
صبح در ائینه گر کردی نگاه +++ دیدی انجا ادمی حیران بخند


ا ا

1 comment:

Siavash said...

The poem by is very very funny. I laughed outloud thank you.