Monday, December 26, 2011

جوجه از کتاب اول ابتدائی سال 1320

من جوجه را گرفتم
اورا بوسیده گفتم
جوجه جوجه طلائی
نکت سرخ و حنائی
تخم خودت شکستی
چگونه بیرون جستی
گفتا جایم تنگ بود
دیوارش ازسنگ بود
نه پنجره نه در داشت
نه کس زمن خبر داشت
دیدم چنین جای تنگ
نشستن اورد ننگ
بخود دادم یک تکان
مثل رستم پهلوان
تخم خود را شکستم
وزود بیرون جستم

No comments: